سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

87/6/17
10:25 ع

++ پیشاپیش از اذهان عمومی به دلیل چندش بودن مطلب معذرت می خوام و از همین جا اعلام می کنم که: خواهر من اگه وجودشو نداری نخون ...! فردا نیای اینجا ناله نفرین کنی منو! - من از خواهرا می ترسم، حالا فردا میام می بینم هر چی برادره میان اینجا واسه من شاخ می شن!-  کلا گفتم که گفته باشم ...

برگی از خاطرات یه سوسک اُریجینال ...

نمی دونم این بشر دو پا چی داره که این قدر به خودش می نازه- چی داره که من 6 پا و اون 1000 پا با اون همه پا نمی تونیم بهش بنازیم؟!
زندگیش که کلا به یه فوت بنده! فوتش کنی می افته!!! با یه نسیم کوچولو یه هفته سرما می خوره و زمین گیر میشه! شکل و قیافه هم که نداره شکر خدا !!! عاطفه و احساس هم که به اندازه یه سر شاخک سرش نمی شه!! آدم نیستن که ...!!!!!!!!!!!!
می گن دارا از ندار خبر نداره، همینه! دست و پاهای ما پر از خاره و این مهم کلا مایه مباهاتمونه، اونوقت یه خار می ره تو پای این بشر دیگه از جاش نمی تونه تکون بخوره!!! (چه ربطی داشت؟!!)   
اصلا می دونید چیه، کلا از رو حسادتشونه که افتادن به جون من و قوم و خویشام! نیست ماها همه از دم تمام وجود رنگ متالیکیم! اونم از نوع قهوه ای سوخته! واسه همینه که به ما حسودیشون می شه که پوستشون اینطوری متالیک نیست!
والا این اجداد ما بودن که وقتی همه دایناسورا با اون همه ابهتشون یهو منقرض شدن، زنده موندن ... و این اجداد ما بودن که تو بمباران اتمی هیروشیما تنها بازماندگانی بودن که همچنان به زندگی خودشون بدون هیچ مشکلی ادامه دادن (البته موج انفجار بعضیا رو گرفت و رو روحیه شون تاثیرات منفی گذاشت!!!)  من و اجدادم یه عمره که داریم رو این کره خاکی زندگی می کنیم اونوقت این بشر پا شده اومده ... همونه که چشم ندارن ما رو ببینن! آخه یکی نیست بگه مگه جای شما رو تنگ کردیم؟!!!
من و گذشتگانم از همه چیز و از همه بلایا جون سالم به در بردیم ولی از دست دمپایی و گازهای اشک آور و کشنده ساخت دست بشر دو پا نتونستیم جون سالم به در ببریم!!
من نمی دونم کی گفته این موجود، موجود با احساسیه، وقتی که هیچ وقت به این موضوع فکر نمی کنه که با کشتن خاله سوسکه، بچه هاش بی مادر می شن و من بی خاله ...!
دیروز همین طور که مشغول نوشتن خاطرات روزانه ام و شرح آخرین عملیات فرارمون بودم، یه دفعه احساس کردم نفس کشیدن برام سخت شده! از فرسنگ ها دورتر هم می شه اون بوی مرگبار رو احساس کرد ...! یه لحظه فکر کردم که این بار دیگه نوبت ماهاس ... ولی نه اگه نوبت ما بود که من الآن اینحا نبودم. آره ساندویچی اصغرآقا اینا بود! همین بقل ...! یه کشتار دست جمعی و بی رحمانه دیگه ...!   معلوم نیست کی نوبت ما می شه! هر لحظه مرگ رو به خودم نزدیکتر حس می کنم! امروز، فردا ... نمی دونم شاید اصلا چند دقیقه دیگه ...!
و این معما همچنان واسه من بی جواب مونده که ما واقعا چه هیزم تری به این بشر فروختیم که چشم نداره ما رو ببینه! خب دور هم زندگی می کردیم دیگه!!! چی می شد مگه؟! و همیشه آخرش به این نتیجه رسیدم که ...
صدای چیه بود...؟

- بچه ها فرار کنید ... شیمیایی زدن ...!!!!!!
ننننننننننننننننننننننننننننننننننننه ....
« و یک کشتار دست جمعی دیگه در بقالی صمد آقا ...»

و این کشتار همچنان ادامه دارد ...

+ کسی می تونه جواب معمای همیشه بی جواب سوسک ناکام قصه ما رو بده؟!!!  
+ سوسک بیچاره داشت آخر خاطره روزانه اش نتیجه گیری اخلاقی می کرد که ناکام موند ... کسی می تونه نوشته ناتموم این نگون بخت رو تموم کنه؟!!!!
****************************************

دوستان از همین الآن باهاتون طی کنم ... خواهر من، برادر لطیف الروح من اگه دلشو نداری نیگا نکن! فردا نیای اینجا بگی خدا ایشاالله این هپی رو ال کنه بل کنه ...!!
من بهتون بگم خودم با چشمای بسته آپ لودش کردم .. عمق فاجعه در این حده .. خلاصه بگم که هیچ گونه مسئولیتی رو در قبال احساساتتون بعد از اینکه روی لینک زیر کلیک کردین، رو نمی پذیرم ... گفتم که گفته باشم ...
پیشاپیش در برابر تمام اظهارات احتمالی بعد از دیدن این لینک عرض کنم که ... خودتی .. خودتی .. آینه .. آینه ..
اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چندش ...  (این بخشی از احساسات خودمه ...!)

حالا اگه مردی کلیک کن ...!

****************************************

ای پی 1: هر گونه تشابه بین صحبتها، رفتارها و موقعیت های مکانی و زمانی نقل شده از زبان سوسک اریجینال این متن کاملا اتفاقی می باشد، پس الکی ربطش ندین که چرا این جوری چرا اون جوری ...
ای پی 2: دوستان کلا هیچ منظور خاصی نداشتم ! فقط خواستم یه لحظه از اون زاویه به قضیه نیگا کنید ...! یه وقت فکرنکنید قصد تشویش اذهان عمومی رو داشتما ...!
ای پی 3: اصلا مجبور نبودی بخونی و نیگا کنی، من که از اولش باهات طی کرده بودم!‏ نکرده بودم؟! پس همچنان آینه  .. آینه .. آینه ...
ای پی 4: اسم قبلی این پست سوسک سیاه خال خالی بود، که به دلیل اعتراضات شدید سوسک های اریجینال قهوه ای مجبور به تغییر نام آن شدم!
ای پی 5: این پست رو اولش به افتخار من 1 بی معرفت گذاشتم که به ما سر نمی زنه! (خاطره اون کشتار دسته جمعی رو تو ساختون جم یادت می آد؟! و پسر شجاعی که زورکی شجاع بود؟!!)   و بعدش هم به افتخار اسکار ... (اسلیم جون اسم کامل اسکار رو یادم نمی آد! تو یادته؟! اگه خواستی می تونی خاطره اش رو تعریف کنی واسه دوستان مشتاق و علاقه مند به این مقوله! وگرنه خودم بعدا می گم ...)
ای پی 6: از همه دوستان لطیف الروح بالاخص خانم های گرامی کمال تشکر رو دارم که تا آخر این پست ما رو همراهی کردن! (نکنه فکر کردی می خوام ازت معذرت خواهی کنم که روحیه ات آسیت دیده؟! عمرا ...)


مشخصات مدیر وبلاگ
 
Brave Heart[0]
 

این یه وبلاگ گروهیه که متعلق بچه های کامپیوتر واحد تهران میباشد.


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ